Web Analytics Made Easy - Statcounter

ملی‌پوش تکواندو ایران گفت: ما هم می‌توانیم مصاحبه کنیم و حرف بزنیم اما به‌خاطر ادبی که داریم حرمت نگه می‌داریم و حرف نمی‌زنیم.

ملی‌پوش تکواندو ایران به شدت از رییس فدراسیون و خواهر او انتقاد کرد.

به گزارش طرفداری، آرمین هادی‌پور ملی‌پوش تکواندو، نماینده ایران در المپیک ۲۰۲۲ توکیو بود اما در 28 سالگی به دلیل ناراحتی از سرمربی تیم ملی و همچنین رییس کنونی فدراسیون، تصمیم به خداحافظی از تیم ملی گرفت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دارنده مدال‌های نقره و برنز جهان و طلای آسیا در مسابقات انتخابی قهرمانی جهان شکست خورد و از اعزام به مکزیک بازماند. او شیوه برگزاری رقابت‌ها را ناعادلانه دانست و در ادامه مصاحبه تندی علیه بیژن مقانلو و هادی ساعی انجام داد.

رییس فدراسیون نیز پاسخ هادی‌پور را داد؛ صحبت‌هایی که به مذاق تکواندوکار ملی‌پوش خوش نیامده و واکنش تند و تیز او را به دنبال داشته است.

هادی‌پور در صفحه شخصی خود نوشت:

به جای مصاحبه کردن و منو کوبیدن به فکر این باشین که بیشتر از این ورزشکارا رو فراری ندین. من که خودم اومدم بیرون و به کسی هم کاری ندارم ولی با همه مربیا که کار کردم برین صحبت کنین ببین راجع به من چی می‌گن و راجع به شماها چی می‌گن. یادتون نره هرکس به شما واسه مصاحبه زنگ میزنه بعدش به من زنگ میزنه که عکس‌العملم چیه تا خبرش بیشتر فروش بره.

وی در واکنش به مصاحبه مهروز ساعی، مربی تیم ملی بانوان که در اقدامی عجیب راجع به تیم مردان و آرمین هادی‌پور مصاحبه کرد، نوشت:

اگر تا الان ساکت موندم به احترام این بود که یه زمانی فکر می‌کردم بعضی آدما به اندازه اسمشون بزرگن و در آخر یادآور این موضوع بشم جایگاه یه سریا فقط در حد خانواده است. اگر میارنش توی کادر دلیل بر بزرگ شدنتون نیست. لطف برادر هستش فقط... لطفا صندلیو محکمتر بگیرین...»

آرمین هادی‌پور همچنین تاکید کرد با این شرایط هیچ قصدی برای بازگشت به تیم ملی ندارد و به ایسنا گفت:

ما هم می‌توانیم مصاحبه کنیم و حرف بزنیم اما به‌خاطر ادبی که داریم حرمت نگه می‌داریم و حرف نمی‌زنیم.

اخبار داغ

جیمی جامپی که با کاسمیرو سلفی گرفت مثلث ذوب آهن، مردان تاثیر گذار پرسپولیس امروز اولین حضور میخایلو مودریک در تمرینات چلسی (عکس) زانیولو از سه باشگاه مشتری پیدا کرد؛ رم مشکلی با فروش ندارد گلزنی یک بازیکن متولد میلان برای اینتر در دربی دلامادونینا پس از 55 سال

منبع: طرفداری

کلیدواژه: هادی پور ملی پوش تیم ملی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tarafdari.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «طرفداری» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۸۹۶۷۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!

سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد می‌کردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا‌وانت ما شد. با آقا مجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم

 شهیدحاج مجید رمضان از شهدای به نام و شناخته شده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) است. این شهید بزرگوار پیش از شهادت به عنوان رئیس ستاد لشکر ۲۷ خدمت می‌کرد و از او و حسن خلقی که داشت، روایت‌های زیادی شده است. در گفتگو با سردار حاج‌رضا صادقی از همرزمان این شهید بزرگوار، خاطره‌ای جالب از او را تقدیم حضورتان می‌کنیم. 

 موضع حاج بابا

محرم سال ۱۳۶۱ در منطقه خیرناصرخوان یک موضع آتشبار داشتیم به نام موضع شهید حاج بابا. دو قبضه توپ ۱۰۵ از ارتش به صورت رابطه‌ای گرفته بودیم و بخشی از آتش پشتیبانی منطقه را تأمین می‌کردیم. شب عاشورا برادر مجید رمضان که مسئول ستاد لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) بود آمد با هم برویم موضع حاج بابا. من و حاج مجید از بچگی با هم رفیق بودیم. در دبیرستان باهم رشته راه و ساختمان می‌خواندیم. با هم می‌رفتیم شهر ری کارگری می‌کردیم و خلاصه از سال‌ها رفاقت و همراهی، کلی خاطره با هم داشتیم. 

 اروند قصرشیرین

برای رفتن به آتشبار نمی‌توانستیم از جاده اصلی تردد کنیم؛ لذا باید از رودخانه‌ای به نام اروند که در منطقه قصرشیرین بود عبور می‌کردیم. این رود اروند که من می‌گویم در قصرشیرین است. صرفاً تشابه اسمی با همان رودخانه معروف اروند دارد که عملیات والفجر ۸ با عبور رزمندگان از روی آن صورت گرفت. شاید خیلی‌ها ندانند که در قصرشیرین هم یک رودخانه اروند داریم و با شنیدن نامش به اشتباه بیفتند. 

به هرحال هوا تاریک شده بود که به رودخانه اروند رسیدیم. به خاطر بارندگی‌های چند روز قبل، سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد می‌کردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا‌وانت ما شد. با آقامجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم و با برادر علی نورمحمدی که مسئول لجستیک ما بود تماس گرفتیم بیاید ما را بکسل کند و از رودخانه بیرون بکشد. 

 تویوتا مدل f ۲

برادر علی نورمحمدی یک تویوتا وانت مدل F ۲ قدیمی داشت که خیلی قوی بود. می‌توانست هر ماشینی را بکسل کند. حتی چند بار هم کامیون‌های زیل ارتش را که در رودخانه گیر کرده بودند با تویوتای خودش بکسل کرده و بیرون کشیده بود. وقتی با علی آقا تماس گرفتیم، نیم ساعت بعد خودش را با تویوتای قدرتمندش رساند. آمد و با کمی تقلا، ماشین ما را بکسل کرد و از رودخانه کشید بیرون. به خشکی که رسیدیم، مشکل روشن نشدن ماشین به قوت خودش باقی بود. شمع وایر و دلکو ماشین کاملاً خیس شده بود و هرکاری کردیم روشن نشد. برادر نورمحمدی ما را تا موضع شهید حاج بابا بکسل کرد و برد. 

 خاطره ناگفته

آن شب وقتی به موضع حاج بابا رسیدیم، دیدیم بچه‌های آتشبار آتشی روشن کرده‌اند. ما کنار آتش خودمان را گرم و لباس‌های‌مان را خشک کردیم. این قضیه گذشت و فقط من و شهیدمجید رمضان و برادر علی نورمحمدی از این واقعه خبر داشتیم. حاج مجید که در دفاع مقدس به شهادت رسید و حاج علی نورمحمدی هم که بعد از جنگ برگشت اصفهان. به نوعی خاطره آن شب و گیرکردن ما در وسط رودخانه و بکسل شدن‌مان توسط برادر نورمحمدی یک خاطره ناگفته باقی‌ماند. گذشت و جنگ به اتمام رسید. 

 رؤیای صادقه 

بعد از اتمام دفاع مقدس در دفتر مرحوم آیت‌الله غیوری در صفائیه شهر ری بودم. ایشان از علمای خیری بودند که شب‌ها بعد از نماز می‌نشستند و درخواست‌ها و مشکلات مردم را رفع و رجوع می‌کردند. من هم در خدمت حاج آقا بودم. نامه‌های مردم را می‌گرفتم، مشکلات‌شان را می‌شنیدم و به حاج آقا انتقال می‌دادم. یک روز آقایی آمد و گفت: برای پول پیش منزل مشکل دارم. حاج مجید گفت بیایم پیش شما بگویم: «به فلانی بگو حاج‌مجید گفت مشکل من را حل کنید.»

پرسیدم کدام حاج مجید؟ گفت: شهیدحاج مجید رمضان. گفتم خودت می‌گویی شهیدحاج مجید! شهید چطور گفت بیایی پیش من؟ 

آن برادر حرف عجیبی زد. گفت: من خودم از بچه‌های لشکر ۲۷ هستم. چند روز پیش رفتم قطعه ۲۶ بهشت‌زهرا (س) سر مزار حاج مجید. دلم بدجوری گرفته بود. صاحب خانه پول پیش بیشتری می‌خواست و من هم دستم بسته بود. شرمنده زن و بچه شده بودم. گفتم حاجی مشکل دارم، کمکم کن. همان شب حاجی آمد به خوابم، آدرس اینجا را داد و گفت برو پیش حاج صادقی و بگو حاج مجید گفته مشکل من را حل کن. نشان به آن نشان که شب عاشورا وسط رودخانه اروند ماشین گیر کرد و...

منبع: روزنامه جوان

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • بشاگرد مدال افتخار ایران
  • صفر تا صد آرایشگری مردانه را در کمترین زمان ممکن یاد بگیرید /درآمد و مزیت
  • حمله ماتئوس به هوینس: این چه وقت حرف زدنه!
  • آسمان غرب موفق نبود/ شیرودی: درجه تشویقی‌ام را پس بگیرید
  • بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!
  • «بسته پیشنهادی» ویژه طرفداران پادکست‌/احوالپرسی با طراح پارک ساعی
  • راه‌های تقویت اعتماد به نفس با افزایش سن
  • ناراحتی ستاره سابق از بارسا: از رئال یاد بگیرید!
  • نقش آفرینی جوانان نخبه در توسعه جهش تولید/جلوی مونتاژ‌ها را بگیرید
  • اگر می‌خواهید با افزایش سن اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید، با این ۸ رفتار خداحافظی کنید